الهیـــــــــــ دانــــــــِـ شــَـــ ـــکــــ ـــا کـــــــــــــــ

الهیـــــــــــ دانــــــــِـ شــَـــ ـــکــــ ـــا کـــــــــــــــ

یکی مال ِ مَن ، یکی مالِ تو ؛ یکی مثل من ، یکی مثل تو ؛ یکی از برای من ، یکی از برای تو ... بیخیال بابا... همش واسه تو
الهیـــــــــــ دانــــــــِـ شــَـــ ـــکــــ ـــا کـــــــــــــــ

الهیـــــــــــ دانــــــــِـ شــَـــ ـــکــــ ـــا کـــــــــــــــ

یکی مال ِ مَن ، یکی مالِ تو ؛ یکی مثل من ، یکی مثل تو ؛ یکی از برای من ، یکی از برای تو ... بیخیال بابا... همش واسه تو

هر کسی از ظن خود شد یار من...

هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

این بیت یکی از زیباترین بیت هایی هست که باید عمیقاً بهش توجه کرد و توی شب‌های تابستون وقتی خیلی خسته، بعد از قرارهای کاری و ملاقات رسمی و غیر رسمی برمی‌گشتم خونه ،درست موقعی که نوشیدنی آرامش بخش مخصوص خودمو آماده می کردم مدام توی ذهنم مرورش می‌کردم.

طی روزهای یک سال گذشته بارها تلاش کردم تا در مورد تحلیل فرایند درک متقابل توی روابط با آدم ها محتوایی پیدا کنم تا مثل یک نسخه ثابت بتونم ازش استفاده کنم بتونم بهش اتکا کنم و نه تنها درک درستی از رفتار دیگران پیدا کنم بلکه بتونم تحلیل درک رفتار رو به دیگران توضیح بدم اما به حقیقت باید اعتراف کنم به هر دری زدم تا این لحظه به نتیجه ای نرسیدم. این به این معنی نیست که ناامیدم و خسته و اینکه بخوام ناله کنم چرا هیچ نتیجه ای پیدا نمیشه ، نه این ها نیست. موضوع اینه که حتی شاید هرگز راهی پیدا نشه و شاید نشه به راهکار ثابتی رسید اما میشه با فرض اتکا به حرف دل رسید به همین یک بیت که در آخر هر کسی از ظن خود شد یار من... طوری که باید فقط به مسیر خود متمرکز بود و اصلاً بهترین قرار این هست که بجای درک دیگری به درک بالایی از خود برسیم. اینطور آرامش بیشتری هم خواهیم داشت.


پی اس. 

و در آخر در پست یک عزیزی در شبکه اجتماعی اینستاگرام دیدم نوشته بود... پنج ساله بعد کجا هستم؟

و من داشتم پنج سال بعد آن محتوا را می‌دیدم... دیگران از ظن خودشون مارو هر بار می بینن و هر بار قضاوت خودشان را خواهند داشت اما خود واقعی من پنج سال دیگه کجاست؟...

بپرسیم از خودمون که: پنج سال دیگه کجام؟

یک یادداشت برای آخر روز

امروز مثل هر روز از خواب بیدار شدم  و فکر کردم باید برم تا به برنامه امروز رسیدگی کنم و تمام تلاشمو برای رشد و پیشرفت خودم به کار بگیرم. از صبح تا عصر انقدر درگیر محیط مسموم و مزخرفی بودم که آخر وقت با تمام وجود از محیط فعالیتم فرار کردم. توی خیابون چشمم به آدما افتاد و به غرغرهای بعضی همکارا توی محیط کار فکر می‌کردم. از محیط امن و حصار آرامی که برای خودشون ایجاد کردن و نمیتونن از این حصار آزادانه پرواز کنند دلم گرفت. از اینکه من را به حصار امن خود دعوت می‌کنند و بعد با ترس و لرز از جایگاه خودشون مراقبت می کنند که مبادا از دستش بدهند دلم گرفت و بیشتر از اون دلم از خودم گرفت که چطور پیش رفتم که هنوز نمی‌توانم به روی دیگرانی که از خودم هستند از جنس من هستند و در فضا و مکان و جایگاه دیگری از ورژن خودم هستند تأثیر مثبتی بگذارم . از اینکه هنوز نوع رفتار من و نوع کلامم به صورتی مصمم نشده که بتوانم راهنمای درست و صحیحی برای خود و دیگران باشم.

پل های پشت سر خودم را بار دیگر خراب می‌کنم و تمام توانم را بار دیگر به کار می‌برم تا دیگران را گوش نکنم بلکه دیگران راه را با من بیابند.

سخت مشغول است فکرم در این پایان روز

سخت درگیرم

سخت

اما دست از تلاشم بر نخواهم داشت و تمام مسیرم را آنگونه که باید طی می‌کنم.



هفت ایستگاه تا مریخ

سپاس حق را که توفیق حاصل شد و کتاب هفت ایستگاه تا مریخ نیز چاپ شد

هفت ایستگاه تا مریخ

داستانی جذاب برای نوجوانان و جوانان است تا با مطالعه آن به شناخت مناسبی ازمسیر زندگی برسند

اگر به دنبال معنای جدیدی از زندگی می‌گردید و به جستجوی پیشرفت و کمال هستید

به شدت توصیه می‌کنم که این کتاب را مطالعه کنید.

این کتاب را می‌توانید از طریق انتشارات تیمورزاده  تهیه کنید

در صورتی که تحت هر شرایطی نتوانستید کتاب  را تهیه فرمایید،
می توانیدبا شماره 09330209119  (ناشر مولف کتاب) در ارتباط باشید.

نسخه الکترونیک کتاب نیز در اپلیکیشن‌های فیدیبو، طاقچه و کتابراه در دسترس است

تفکر پیرامون زمان

از قصد هم که شده گوشی موبایلو خونه روی میزم گذاشتم و بدون موبایل رفتم توی صف نونوایی

به مردم نگاه می‌کردم

زمان برای من می‌گذشت و من کمی اضطراب داشتم.

بیشتر که دقت کردم؛

خودم را میانشان دیدم

چندین نفر بودم؛

 دیگر فقط یک نفر نبودم، یکبار در دستم شانه تخم مرغ بود و یکبار همراه کودکم در پیاده رو هنگامی که به ویترین مغازه نگاه می‌کردم، جنس فروشنده را محک می‌زدم.

در گوشه‌ای دیگر پیچگوشتی به دست با دسته ترمز یک موتور سیکلت ور می‌رفتم و آن سوی خیابان درست رو‌به روی نونوایی با چرخ دستی بار سنگینی را به داخل گاراژ هول می‌دادم.

سرم را پایین انداختم.

زمان می‌گذشت و من دیگر هیچ اضطرابی نداشتم. چون دیگر حتی یک نفر نبودم

با خودم می‌گفتم


فکر کردم که اگر امروز آخرین روز زندگی من بود

تمامش را قدر می‌دانستم

حتی از لحظه ای هم نمی‌گذشتم؛

فنجان چایم که تمام شد با خودم می‌گفتم؛

همین است؛

چه انتظاری داری؟!

چای تمام شد. زندگی نیز تمام می‌شود؛

لبخند بزن که خوشبختی پشت لبخندهایت است...


حمیک

5 روش جدید در بازاریابی در سال پیش رو


لینک آموزش رایگان و ساده 5 روش بازاریابی امروزی توی وب همراه پی سی گذاشتن دلم نیومد لینکشو اینجا نزارم:


برای خواندن مطلب اینجا کلیک کنید

کوئری‌های دستوری

چند روز پیش، شاید غریب به یک هفته، از دفتر یک سایت معتبر با من تماس گرفته شد تا درمورد موضوع درخواست همکاری من با این سایت رزومه و نمونه فعالیت های خودم را ارسال کنم. من نیز که مدت ها منتظر همچین موقعیتی بودم فرصت را غنیمت شماردم و بخشی از فعالیت‌های کاری خودم را در کنار فایل رزومه ارسال کردم و مغرورانه تمامی افتخاراتم را در یک چارچوب مشخص و تمیز در اختیارشان قرار دادم. سپس از من درخواست کردند تا مطلب و مقاله های پیشینم را بخوانند تا امتیاز و به اصطلاح سئو آن را تایید کنند. من دلخوش و شاد بودم که درخواست همکاری مرا می پذیرند و در شاخه ای که مورد علاقه من نیز بوده و هست ( یعنی دنیای مدیریت بازرگانی و به خصوص گرایش بازاریابی ) که شاخه علمی مذکور نیاز مبرم بازار آزاد کار و از شاخص های بایسته هر کسب و کاری هست، ستونی از رسته های مکتوب را در اختیارم گذاشته و من هم با خیال راحت به نویسندگی می‌پردازم. اما انگار این چیدمان زیستن و این قصه سر دراز دارد؛ متأسفانه پس از دو روز از من خواسته شد تا در دو کوئری متفاوت مقاله‌ای کوتاه برای وبسایتشان آماده کنم، درضمن اشاره شد که فقط از لحاظ کیفی مقاله را مورد بازبینی و ارزیابی قرار می‌دهند و در صورت تایید فعالیت ادامه خواهد یافت.

برای نوشتن کوئری ها مسئله‌ای نداشتم اما تنها جایی که خیلی فکرم را مشغول کرد این بود که سیستم فکری جامعه ما به صورتی هست که هنوز پدر سالارانه به مسائل نگاه می‌شود و در این ماجرا نیز، به راحتی این مسئله قابل مشاهده است. چون تفکر دموکراتیک مبنای همکاری و پیشنهاد را در ابتدا مطرح می‌کند. یعنی بجای جملات دستوری و به جای ارعاب و خطاب از راهنمایی گرفتن و پیشنهاد دادن یا حتی پیشنهاد گرفتن، استفاده می‌شود.

نفوذ چنین خط فکری حتی در لایه های محتوایی غیر اجرایی و غیر رسمی یک ملت، برای پرورش انسان‌های آزاده و کمال پرست بسیار خطرناک است. شاید بهتر است درمورد بستر مناسب برای نویسندگان بیشتر توضیح دهم اما پیش از اینکه وب ویو شخصی خودم را نیز از دست بدهم و خدایی ناکرده مورد ارعاب عزیزان قرار نگیرم، سخن را در همین‌جا ادامه دار به اتمام می‌رسانم و برای همکارانم آرزوی صبر و شکیبایی و برای مسئولان بسترساز آرزوی توفیق روز افزون دارم.

الگوریتم های بسیار پیچیده در گوگل و سیستم سرچ جهانی

شاید بهتر این بود که برای توضیح این مسئله یک محتوای ویدئویی تولید می کردم و شاید در آینده همین کارو بکنم. اما مهم گفتن و نوشتن هر چه زودتر این موضوع بود. چندوقتی هست که متوجه الگوریتم پیچیده موتورهای جستجوی جهانی به ویژه گوگل شدم که لازم دونستم این الگوریتم را به صورت زبان ساده توضیح بدم. تمامی موتورهای جستجو اطلاعات جستجویی ما، اشخاصی که با آن‌ها مراوده داریم و حتی اثر انگشتی که متعلق به ماست و روی گوشی‌های هوشمند برای قفل و لاک کردن صفحه گوشی، تبلت و لپتاب استفاده می کنیم را جمع آوری و دسته بندی می کنند که در این هیچ شکی نداریم و حتی شاید سال هاست که از این موضوع آگاهیم. چیزی که امروز و در این فاز با آن رو به رو هستیم نتیجه جستجو‌های ماست که دقیقاً متناسب با اطلاعاتی هست که از ما جمع آوری شده. و ماجرای اصلی و پیچیدگی مهم و اساسی آن فاز بعدی یعنی چشم انداز این سیستم هوشمند است. یک نوع کنترل و حتی برنامه‌ریزی‌های از پیش تعریف شده برای پیش‌بینی بهتر روند حرکت جهان.

اما ازآنجا که ما انسان هستیم و غیر قابل پیش بینی ، از این توانایی بهره بردم و تونستم با ترفندهایی که فعلاً از توضیح اون‌ها می گذریم اشتباهاتی رو به این سیستم هوشمند اطلاعاتی وارد کنم. بنابر این نتایج متفاوتی گرفتم که همین امر باعث شناخت بیشتر من نسبت به این فضای اطلاعاتی شد. همین نکته بس که صورت کار با سیرت قضیه تفاوت‌های بسیاری دارد و تمامی امور بدیهی در این فضا به نتایجی ختم می‌شود که حتی تصورش را هم نمی‌توانید بکنید.

اما هدف از نگارش این متن این نبود که بخواهم ترس و واهمه ایجاد کنم. و یا علیه این سیستم هوشمند اطلاعاتی انتقادی وارد کنم. محور بحث خودم را بر آگاهی و حفظ کرامت انسانی قرار داده‌ام و تمام تلاشم را برای رشد پیشرفت و آسایش به کار می‌گیرم. این موضوع نیز زمانی تحقق پیدا می‌کند که اعتماد خواننده و دنبال کننده به دانش و آگاهی حفظ شده در ذهن من ایمان بیاورند.

بنابراین به مرور همراه با مطالعاتم و امور محوله دیگر زندگی جریان را به جویندگان توضیح می دهم.


حمیدرضا غلامی - 18 اسفند1399

خوشبختی چیست؟

تعاریف زیادی از خوشبختی ارائه شده اما فقط چند خطی بگم که

زندگی فقط آن لحظه در می‌یابیم برای هیچ کاری، در هیچ زمانی و تحت هیچ عنوانی به هیچ کس محتاج نیستیم!

ما فقط برای درک همین به یکدیگر نیاز داریم.

پســــــــــــــت ثابت


ویراست چهارم:

سلام 

 نوشتم، پاک کردم و اصلاحش کردم و دوباره ...

دانستم که هربار بهتر می‌شود؛

بنابراین پیوسته ادامه خواهم داد.


حمیدرضا غلامی

"حمیک"